
فرانوگرایى به یکباره در علوم اجتماعى و خصوصا روابط بینالملل رایج شد و مورد سوتعبیر و تمسخر قرار گرفت. این امر در مواجه با ادبیات بیگانهای که در پاراگراف ابتدایى این بخش به آن اشاره شد، کمترین اقدام انجام شده است. برای کسانى که حداقل در مورد شایستگی فرانوگرایى شکاک و مرددند عدم ناراحتی از آنچه ممکن است در واقع گزافهگویى و ساخته دست دانشگاهیان برای توجیه و حفظ موقعیتشان باشد، مشکل است. در بدترین حالت ممکن است گفته شود فرانوگرایى تبدیل به مهملاتى غیرقابل فهم و هیچ انگار شده است. این امر بدون تردید از حالت بیمعنایی که مرتبط با زندگی مدرن است نشات مىگیرد. در دفاع از فرانوگرایى در سطح نخبگان باید به این نکته اشاره کرد که فرانوگرایى به طور موثری برای طرح سوالات درباره، کسانی که توسط گفتمان غالب در حاشیه قرار گرفته و ساکت شده اند به کار گرفته شده و قصد برجسته نمودن عدم صلاحیت علمى علوم اجتماعى را دارد.( ۱۰ Postmoderinsm, p.) فراروایت ضد فراروایت نوگرایى که تا حدودی به کنایه به این نام خوانده مىشود، نقد شدیدی بر تئوری کلان واقعگرایی وارد آورده و در مورد امنیت و متون وابسته به آن ما را در مورد آنچه مطرح نشده و نیز قرائت بسیار انتخابی از متون اصلى این رشته، آگاه مىکند. برای مثال در واقعگرایی میتوان چنین گفت که ماکیاولی توسط کسانی که به دنبال قطعیت فلسفى برای تصورشان از جهان معاصر دولتها هستند، به چهرهای طنزآمیز و تمسخرآمیز تقلیل یافته است و چیزی بسیار شبیه به این را درباره آثار توسیدید نیز میتوان بیان داشت.( ۱۹۷ Discourse op.cit, p.) فرانوگرایی، نظریه منسجمی در همه حوزههای خود ارایه نمیدهد؛ ولی به ما درباره خطر پذیرش ادعاهای کسانی که چنین کاری میکنند هشدار مىدهد. فرانوگرایى در حساس کردن ما به تفاوت و خطر جهانیسازی، بنیادگرایى و تئوری سازی کلان، نقش فراوانى ایفا کرده است. این امر نه تنها برای جهان سوم به عنوان مفهوم محدود جغرافیایی گذشته، بلکه برای امنیت مردم سراسر جهان که در برخى حوزهها از جهان اول (که جهان برتر و قدرتمند شناخته مىشود)، به حاشیه رانده شدهاند، حائز اهمیت است.
فرانوگرایی روشهای تحلیل و تحقیق را برای ترسیم روابط قدرت که در گذشته حاشیهای و مسکوت مانده بود، بیان مىکند. این مهم از طریق استفاده از تحلیل گفتمان و سایر روشهای فوکو صورت میگیرد. مثلا اسکوبار سعى مىکند چگونگى پیدایش جهان سوم را به عنوان یک مقوله از درون گفتمان توسعه پس از جنگ که به ایجاد سازوکارهای قدرتمند کنترل و مداخله در کشورهای جهان سوم منجر شد، نشان دهد.( ۱۹۹۵ Escobar, Press, )
قبل از پرداختن به فمینیسم، جا دارد مباحث فوق را از دیدگاه تبارشناسى امنیتى «جیمز دردریان»(James Derderian) نیز به اختصار بررسى کنیم. دیدگاههای دردریان در کتابى که در سال ۱۹۹۳ توسط کمبل و دیلیون با عنوان «امر سیاسى در معرض خشونت» (The Political Subject to Violance) منتشر شد، بیان شده است. همانند همه تبارشناسىها، تبارشناسى دردریان به منظور تحریک درک ما از قدرت استدلالى مفهوم و یادآوری معانى فراموش شده آن و همچنین ارزیابى صرفهجویی استعمال آن در حال حاضر طراحى شده است(۲۹Political, op.cit, p.)
دردریان کار خود را با این سوال آغاز مىکند که مفهوم غالب روابط ک تا چه اندازه مورد اطمینان است؟ تاکنون این امر باید آشکار شده باشد، اما با وجود این، مسئله آن است که هیچ مفهوم دیگری در روابط بینالملل نه توانایی ورود به وادی متافیزیک را دارد و نه بر قدرت رشتهای «امنیت» محاط است. دردریان با بررسی مقاله والت با عنوان «رنسانس در مطالعات امنیتی» میگوید:
«انسان در این گمان فرو میرود که تغییرات سریع در جهان سیاست موجب آغاز بحران امنیت در مطالعات امنیتی شده که این امر مستلزم کنترل صدمات گسترده تئوریک است».(۹۴-۶ Der Derian, J, op.cit, pp.)
در این مورد برخی از آثار بعد از بوزان را بیشتر مىتوان به عنوان مهار صدمات در برابر حملات معرفت شناسانه به روابط بینالمللی سنتى به شمار آورد تا یک مناظره آزاد واقعی.
دردریان معتقد است که سوالات بسیار مهم معرفت شناختى، هستى شناختى و سپاسى با طرح سوال متعصبانه و تنگ نظرانه در مورد هزینه رسیدن به امنیت، اغلب مورد بى توجهی، غفلت و انحراف قرار گرفته است. این مسئله، انتقادی را که پیش از این در مورد مطالعات راهبردی بیان کردیم تقویت مىکند. با اتخاذ چنین رهیافتى، سلاحهای کشتار جمعى توسعه یافتند و در نهایت منافع ملى را به سوی معمای امنیت بر پایه معاهدهای انتحاری (Suicide Pact) تغییر شکل دادند. دردریان در ادامه بیان میکند:
«امید آن است که در تفسیر خطرات اساسی اواخر مدرنیته بتوانیم شکلی از امنیت را بر پایه درک و بیان صریح مشکلات به وجود آوریم تا عادیسازی یا ریشهکنی آنها، و اگر قرار است امنیت در آینده نیز اهمیتی داشته باشد، باید فضایی در بینظمی جدید، از طریق ایجاد نظریهای متناسب که محدوده خاصی نداشته باشد، بیابیم».
در اینجا مىوان از طریق درک غیرجزمى جغرافیایی از جهان سوم، تناسبى ایجاد نمود. آنچه در بالا آمد تنها بیان یک ویژگی از مباحثات مطروحه بود. دردریان در ادامه به بررسی کاربردهای تاریخی مختلف کلمه امنیت (حداقل ۳ معنا) و نیز آثار مارکس، نیچه و بودریارد (Baudrillard) مىپردازد. با این وجود، نکته این تحلیل، حمایت از این تفکر است که ماهیت مشخصى که اغلب امروزه به این واژه مرتبط مىشود، حتی در یک تحقیق اجمالی نیز قابلیت استناد ندارد (Ibid, pp. 97-109)
دانلود متن کامل پایان نامه در سایت jemo.ir موجود است |
۲-۱۳- رابطه ارتباطات بین المللی و روابط بین المللی
ارتباطات بین المللی و روابط بین المللی لازم و ملزوم یکدیگر و محصول شرایط تاریخی بعداز قرون وسطی وشرایط تغییر یافته بعداز آن دوران هستند.از مهمترین تحولات عصر بعد از رنسانس،می توان به آغاز اکتشافات جغرافیایی،وقوع نهضتهای مذهبی علیه استبداد پادشاهان،حرکت به سوی روشنگری وتجدّد گرایی،وقوع انقلابهای دموکراتیک(در انگلستان ، فرانسه و آمریکا)،انقلاب صنعتی و ظهور مظاهر تجدد غربی اشاره کرد.
توسعه استعمار تا اواخر قرن نوزدهم به جایی می رسد که تقریباً تمامی جهان بین کشورهای غربی تقسیم می شود.به قول “ادگار مورن”،به جز ایران،ترکیه وسیام،جایی در روی زمین از استعمار بی بهره نمی ماند.دیدگاه غربی که روند تاریخی بعد از رنسانس را مثبت ارزیابی می کند،این دگرگونی ها را نتیجه بازگشت به “خردگرایی”یونان باستان وتوجه به علم می داند.در واقع اینگونه وانمود می شود که غرب بر قلّه تکامل تمدّنهای گذشته بشری قرارگرفته و رسالت تحوّل جهان را برعهده دارد و راه واحد جهانی برای رهایی از تاریکی جهل وعقب ماندگی، پیروی ازتجربه غرب واصول مفروضه آن است.امّا دیدگاههای منفی نیز با رویکردهایی متفاوت به موضوع نگریسته اند.
تفکّرات “کارل مارکس”و”انگلس”در نیمه دوم قرن نوزدهم،بعدها توسط کسانی مثل فوریه “،”اوون”ومارکسیست های اروپایی علیه سرمایه داری وامپریالیسم جهانی به خصوص در سالهای بعداز جنگ جهانی دوم دنبال گردید.علاوه بر اینها،انتقادگرایان ملّی گرای اصلاح طلب در دفاع از هویت تاریخی کشورهای خود به انتقاد از استعمار و آثار آن پرداختند.در دهه های اخیر انتقادهای طرفداران پست مدرنیسم نسبت به تحولات ودستاوردهای غرب،فزونی یافته است.امّا کسانی مانند “فوکو یاما”روایتی تمجیدگونه از دموکراسی غربی به عنوان نظام ارمانی جهان دارند و آن را پایان تاریخ میدانند.
انتشار اخبار خارجی در مطبوعات، آغاز ایفای نقش ارتباطات جمعی در روابط بینالملل است. دولتهای اروپایی از راه انتشار و نظارت بر این اخبار و مقالات، سیاستهای مورد نظر خود را تشویق و ترغیب میکردند (حتی “ناپلئون بناپارت” سر مقالاتی در این نشریات مینوشت). در دوران استبداد، از اخبار و گزارشهای (بعضاً نادرست) مطبوعات در جهت منافع دربار و حتی کشورهای خارجی استفاده میشد (مثلاً در دوره “بیسمارک”، روزنامهنگاران را میخریدند تا به نفع آنان و آلمان اخبار معینی را منتشر کنند).
بدین ترتیب، بهرهبرداری دولتها از مطبوعات، اولین استفاده از ارتباط جمعی در روابط بینالملل بوده است. ابداع تلگراف بصری در دوره انقلاب کبیر فرانسه۱ و سپس تلگراف مورس۲، تأسیس راهآهن و استفاده از ماشین چاپ بخار۴ و بهرهبرداریهای وسیع سیاسی و تجاری از این نوع ارتباطات، تأثیری عمیق بر روابط بینالملل بر جای گذاشت. از مهمترین نقشهای تحولانگیز تلگراف و تلفن (۱۸۷۶)، غلبه بر زمان و مکان در برقراری ارتباطات مکتوب و صوتی است. پیش از این خبرگزاریهای “هاواس” (۱۸۳۲)، “ولف” (۱۸۴۱) و “رویتر” (۱۸۵۷) که به عنوان سرویسهای خبری اروپایی راهاندازی شده بودند- با کمک تلگراف بیسیم، اخبار موردنیاز و نظر امپراطوریهای اروپایی را انتقال میدادند.
این سه خبرگزاری، جهان را از نظر منطقه نفوذ بین خود تقسیم کرده بودند. رفته رفته مؤسسات انحصاری خبری که به طور همزمان چند روزنامه و مطبوعه را منتشر میکردند در انگلیس و سپس سیاستهای استعماری بریتانیا را دنبال میکردند و از ابزار دیپلماسی در قالب مطبوعات برای پیشبرد اهداف سیاسی استفاده میگردید.
در سال ۱۸۵۴ کابل زیردریایی بین فرانسه و انگلستان (و در سال ۱۸۶۶ کابل زیر دریایی اقیانوس اطلس بین اروپا و امریکا) کشیده شد. بدین ترتیب برای اولین بار در جنگ “کریمه” (۱۸۵۴) خبرگزاری توانست با استفاده از تلگراف، اخبار جنگی را به روزنامه تایمز منتقل کند.
اختراع دستگاه ارتباط بیسیم و رادیویی در سال ۱۸۹۵ میلادی و استفاده از امواج برای انتقال پیامهای گوناگون انسانی، انقلابی جدید در زمینه ارتباطات به وجود آورد و وضع انحصاری وسایل ارتباطی چاپی را از بین برد. در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، با تکمیل فنّ عکاسی و فیلمبرداری، ساختن صفحات ضبط صوت و دستگاه گرامافون و تهیه وسایل نمایش و انتقال عکسها و تصویرهای متحرک از راههای دور، وسایل نوینی مانند سینما، رادیو و تلویزیون در جهت روابط بینالملل به کار گرفته شدند.
از آنجا که استعمار در این زمان از نظر جغرافیایی اشباع شده بود و نیز خود را مقاومتهای جدید مستعمرهنشینان و مردم سایر کشورها، در راستای استعمار فکری و فرهنگی دنبال میشد. بعداز این دیپلماسی سنتی با دیپلماسی عمومی (مبتنی بر فرهنگ، امکانات ارتباطی و آموزش و …) تکمیل شد.
امکانات تازهتر ارتباطی به ویژه تلویزیون، حتی بیشتر از سینما، امکان نفوذ تازهای را در جوامع دیگر فراهم کردند و ماهوارههای ارتباطی بهرهبرداری جهانی از تولیدات تلویزیونی و سینمایی را سرعت بخشیدند. پس از جنگ جهانی اول، فنآوریهای ارتباطی به نحوی فعالانه توسعه یافته بودند. از یک سو این فنآوریها، نیروی درونی سرمایه داری را برای جاری کردن سرمایه به درون خود تحریک میکردند و از طرف دیگر دولتها برای حل گسیختگیهای اجتماعی بعد از جنگ، که در حدّ تبدیل به بحران بود، مترصّد استفاده از این فنآوریها بودند.
در این مقطع تاریخی، تلگراف بیسیم و رادیو به صورت کاملش به نقطه ورود به مرحله تولید انبوه رسیده بودند. دولت بریتانیا، اقتصاد و سیاست را برا برپایی “بی.بی.سی” با هم جمع کرد. “ریموند ویلیامز” اشاره میکند که وجود رادیو در خانهها باعث شد که بخشی از نیروی محرکه آن در خدمت توسعه کالاهای مصرفی خانگی قرار گیرد و ورود آن همراه با ورود اتومبیل، موتورسیکلت، دوربین، اتوی برقی و تلفن خانگی، برای کسانی که درآمدشان کفاف تأمین آنها را میکرد (اینگلیس فرد، ۱۳۷۷، ص ۲۰۳). این شیوه زندگی از دهه ۱۹۲۰ آغاز میشود و رادیو اولین نشانه آن است. [بی بی سی این فرایند را شکل داد و به آن استحکام بخشید و با انجام این کار در زمینه آشتی ملی و اعاده هویت ملی به عنوان یک نهاد نمونه ایفای نقش نمود.
بی بی سی برای بنگاههای بخش دولتی کشورهای دیگر به عنوان یک الگو عمل کرده است و در تاریخ آن میتوان بازی خودگردانی و اطلاعات، طغیان و سازشکاری، نقدگرایی و ملّیگرایی را در صنایع خدمات فرهنگی مشاهده کرد. تاریخ بی.بی.سی نظریههای فشار و تثبیت ایدئولوژی را مورد تأئید قرار میدهد. “بی.بی.سی نشانهشناسی خاص خود را به وجود آورد و یک الگوی عملی تولید فرهنگی در یک عصر خاص است که به کمک آن نظریهپرداز رسانهای میتواند نظرات خود را مورد آزمون قرار دهد….، بخش دولتی چیزی بود که “جان ریث” (اولین مدیرکل بی بی سی) خود را وقف آن نمود…، بی بی سی دارای فرمان سلطنتی بود که هم جایگاه منحصر به فردی به آن اعطا میکرد و هم به معنی مستقل بودن از گروههای دولتی و داشتن وظایف و شرایط کاری مشخص است، مانند: حفظ توازن و بیطرفی و همچنین مسئولیتهای بزرگی مثل آموزش و فراهم کردن امکان تفریح جامعه…، بی بی سی از ابتدا، آمیزهای قابل توجه از فرهنگ متعالی و فرهنگ مورد پسند عامه را ارائه کرد …، تفاوت در سلیقهها به وضوح در برنامهها منعکس بود.
” بی بی سی، بینش خودآموزی مردم را دنبال میکرد و برای خود رسالت الگوی فرهنگی بودن را قائل بود و درهمین راستا “واحد بخش مدرسهای و آموزشی” تأسیس کرد. در جنگ جهانی دوم، بی بی سی با لحن رسمی، حقیقت گویانه و موقّر خود به معیاری برای گزارش رویدادهای جنگی تبدیل شد و توانست هالهای از اقتدار برای خود ایجاد کند. از ۱۹۴۵ موقعیت بی بی سی به عنوان یک نهاد اجتماعی در زندگی مردم بریتانیا به اندازه کلیسای رسمی و دانشگاههای آکسفورد و کمبریج بزرگ و پابرجا مینمود.”] (اینگلیس فرد، پیشین، صص ۲۰۷-۲۰۴). نمونههایی مانند بی بی سی، و شبکههای پخش رادیو– تلویزیونی ایالات متحده، چگونگی استفاده از رسانهها را در راستای دیپلماسی عمومی، در یک بستر تاریخی تبیین میکنند.
“فرد انگلیس” در کتاب “نظریه رسانهها” تصریح دارد (ص ۲۹۷) که درک وضعیت پیچیده بی بی سی یا هالیوود در وهله اول در گرو دانستن این است که آنها چگونه به این شکل درآمدهاند، و چه کسانی در مورد آن تصمیم گرفتهاند. او در جایی از این کتاب (ص ۳۰۳) مینویسد: الگویی که دیگران به دیدن آن دعوت میشوند، الگویی ارزشی است، و فراگیری تماشای الگوها، بخشی است از آموزش یک شهروند.
بی بی سی با حضور همیشگی و اطمینان بخش خود درهمه جا، در زندگی مردم عادی ریشههای عمیقی دواند …، حضور دوستانه و دائمی آن در منزل، آن را به صورت آهنگ متن همیشه شنیدنی برای فرهنگ ملی درآورد…، مطالعه صنایع ارتباطی ایالات متحده به عنوان الگوی صنایع پخش در جهان و نقش آن در روابط بینالملل حائز اهمیت است. سنضه صنایع پخش آمریکا، از طریق پیوند نزدیک صنایع ارتباطی آن کشور با یک “مجتمع نظامی- صنعتی” عملی گردید.
پس از جنگ جهانی دوم، فرکانسهای ارسال امواج به نحو قابل توجهی در اختیار نیروهای مسلّح قرار گرفت. “آر.سی.ا” R.C.A، شرکت بزرگ تولید کننده رادیو در آمریکا مورد حمایت مالی برای تحقیقات نظامی قرار داشت. وزارت دفاع به تنهایی دارای شبکه جانی متشکل از ۴۰ ایستگاه تلویزیونی و بیش از ۲۰۰ ایستگاه رادیویی بود ورای این نظام گسترده نظامی، شرکتهای پخش آمریکا، دارای ایستگاهها و شرکتهای وابسته خاص خود در سراسر شرق دور و آمریکای لاتین نیز بودند. این شرکتها فیلمهای کهنه و نمایشهای احساسی خانوادگی را به قیمتهای نازل به جهان فرو میریزند.
در طول سه دهه گذشته، مجموعهای گسترده از فیلمها و برنامههای قدیمی بین کشورهای تازه استقلال یافته یا فقیری توزیع گردید که مشغول برپایی اولین نظامهای پخش دولتی خود بودند. تحلیل محتوای این فیلمها و برنامهها و نیز مطالعه آثار فرهنگی آنها بر این کشورها، آشکار میسازد که تلاش برنامهریزی شدهای برای انطباق مجموعهای از مواد تبلیغی با زبانها و شرایط محلی این کشورها صورت گرفته است.
در بررسی تاریخی تأثیر تحولات ارتباطی بر روابط بینالملل، “فیلیپ تیلور” تعابیر زیبایی دارد. او مینویسد: وقتی که “پرزیدنت بوکاتن” و “ملکه ویکتوریا” نصب کابل تلگراف را در اقیانوس اطلس مابین اروپا و امریکا جشن گرفتند (۱۸۶۶) و با هم پیامهایی را رد و بدل کردند، یک روزنامهنگار احساس کرد که قلبهای جهان متمدن در یک سیم و نبض واحد میزند و از آن زمان تا به امروز تقسیم قارهای کره زمین با یک مقیاس عوض شد (از این زمان انسان بر زمان و مکان غلبه نمود).
“گراهام بل” در مورد اختراع تلفن در سال ۱۸۷۶ نوشت که من معتقدم در آینده ادارات اصلی شرکتهای تلفن در شهرها به هم متصل میشوند و یک نفر در یک بخش از کشور امکان ارتباط واژگانی و کلامی را با فرد مقیم در محلهای دور خواهد داشت. “مارکنی” جلوتر رفت و گفت ارتباط، افرادی را که مکان و تفکر آنها را از هم جدا کرده و به هم نزدیک میکند و بزرگترین سلاح علیه اختلافات و سوء تعابیر است و تفاهم را بیشتر مینماید. توسعه اختراع مارکنی در پخش رادیویی سبب گسترش سواد، فرهنگ و بهبود روابط نژادی و مذهبی شد و نیروی مهمی برای وحدت ملی و تفاهم بینالمللی به حساب آمد.
رشد پخش بینالمللی در سال ۱۹۳۰ برای ایدهآلیستها پتانسیل مناسبی ایجاد کرد تا بخشهای مسکونی زمین را با اخبار و اطلاعات ساده و ارزان قیمت فراوان به هم مرتبط کنند. در مراسم افتتاحیه امپراتوری بی.بی.سی، “سرجان” گفت که این عزم و تصمیم ماست که امکانات و آثار عمومی که رسانهها دارند را با بیشترین مزیت بهرهبرداری کنیم و این خدمات را به منافع بشری تقدیم کنیم…،
“جان ریت” بنیانگذار بی.بی.سی نگران بود که رادیوی بی سیم یک موهبت بزرگ الهی است که در دستان کوچک ما قرار گرفته است و میگفت “خواست و انتظار ما این است که بیسیم ارزش هیچ چیز را کاهش ندهد و شادمانی را برای آنهایی که به آن گوش میدهند به ارمغان بیاورد. ” این خواستهها و دعاها به گوشهای “ژرف پل گوبلز” نمیرفت (او کر بود) زیرا او فکر میکرد پخش رادیویی واقعی تبلیغی است (و رسانهها فقط در خدمت تبلیغ هستند). تاریخ فنآوریهای ارتباطی داستان خوش بینی نسبت به امکانات ارتباطی رسانهها و بدبینی نسبت به سوءاستفاده افراد، دولتها و سازمانهای شرور از رسانهها در جهت اهداف و منافع خود است… در واقع ما حق داریم نسبت به رسانهها بدبین باشیم: در زمان کشت و کشتار “استالین”، نسلکشی “هرزگوین” و “رواندا”، رسانهها با سکوت خود در خدمت قاتلان بودند.(Taylor, Ibed, pp. 8-10). تحولات فنآورانه نیمه دوم قرن بیستم و ورود رایانه به عنوان جزء جداییناپذیر سیستمهای ارتباطی، به “انقلاب اطلاعات و ارتباطات” منتهی گردید. ترکیب تلفن و تلویزیون با رایانه، تواناییهای جدید و دوچندانی را پیش روی بازیگران صحنه روابط بینالملل قرار داده است.
امروزه با انفجار اطلاعات و گردش سریع آن در جزئیترین ابعاد روابط فراملّی، دیگر “مولتی مدیا” و “بزرگراههای اطلاعاتی” به مثابه اجزای جداییناپذیر روابط بینالملل محسوب میشوند. افزایش حجم اطلاعات در دسترس، تنزل زمان ارتباط تا حد زمان واقعیReal Time، دوسویه شدن ارتباط و سهیم شدن مخاطبان در تولید، ارسال و حتی درخواست پیام وضعیتی تو را در برابر کسانی قرار داده است که نهایت استفاده از ابزارهای ارتباطی در دیپلماسی عمومی میبردند. زیرا به طور بالقوه شرایطی بوجود آمده است که هر کس، در هر محلی قادر است با هر کس در محلی دیگر هر نوع ارتباطی را برقرار کند.
همهگیر شدن و استفاده عمومی از وسایل ارتباطی جدید، در صورتی که تحت تأثیر نابرابری شدید اقتصادی و فاصله زیاد بین کشورهای ثروتمند و فقیر نداشته باشد، چشماندازهای جدیدی از ارتباط بینالملل را نمایش خواهد بداد که در آن بهرهبرداری ملتها از ارتباطات، به موازات استفاده دولتها امکانپذیر میباشد. هرچند نمیتوان از این واقعیت مسلم و دردناک به راحتی گذشت که اکثریت عظیمی از ساکنین کره زمین، امکان بهرهمندی از این فنآوریها را ندارند. از سوی دیگر به دلیل عقب ماندگی مفرط بسیاری از کشورهای جهان، محتوای اطلاعاتی که در نظام ارتباطات جهانی مبادله میشود، شرایطی نامتوازن دارد و بیشترین حجم اطلاعات موجود و در حال تبادل به کشورهای پیشرفته خاصی از جهان است.
البته استفاده از ارتباطات جمعی در خدمت ارتباطات بینالملل منحصر به دولتهای استعماری نبوده است و در فرازهایی از تاریخ معاصر از این ابزارها توسط دولتهای نورسته در راستای مبارزات استقلال طلبی، نهضتهای ناسیونالیستی، ضد استعماری و مذهبی رهایی بخش استفاده شده است تا بدین وسیله بر روابط بیالملل تأثیر بگذارند. به عنوان نمونه میتوان به انتشار نشریه توسط شخصیتهایی مانند سیدجمالالدین اسدآبادی و مهاتما گاندی اشاره کرد که به منظور خنثی کردن مطالب منتشر شده در تایمز لندن و امثالهم و تأثیرگذاری بر افکار عمومی صورت میگرفت.
نمونه دیگر استفاده از رسانههای کوچک (مانند نسخههای زیراکس با کپی اعلامیههای انقلابی، مبادله عکس و نوارهای صوتی بین ایران و فرانسه، مصاحبههای مطبوعاتی و رادیو تلویزیونی رهبر انقلاب و …) است که در زمان خود حائز اهمیت بود. در جریان گروگانگیری اعضای سفارت آمریکا در ایران نیز شبکههای تلویزیونی با انعکاس خواستههای دانشجویان انقلابی، شکل جدیدی از کاربرد رسانهها در امور بینالمللی را به نمایش گذارند.
در واقع تجربیات دوران پس از پیروزی انقلاب در ایران نشان دهنده وجه مقابله به مثل با جنبه استعماری کاربرد ارتباطات درامور بینالمللی بود.